به گزارش خبرآنلاین، به قطع و یقین، با اطلاعرسانی خبر مسرتبخش مرگ مسعود رجوی، خانوادههای قربانیان تروریسم رجوی و همچنین خانوادههای دردمند و رنجدیده از ظلم و جور سرکرده مجاهدین خلق شادمان خواهند شد.
بر این اساس، روز جمعه تصویری در شبکههای اجتماعی از مراسم گروهگ منافقین منتشر شد که بیانگر تایید اخبار مربوط به مرگ «مسعود رجوی» سرکرده این گروهک بود؛ خبری که چند سال است در محافل مختلف مطرح میشود و کارشناسان متعدد در این زمینه به تحلیل چگونگی مرگ او پرداختهاند، اما هیچگاه توسط منافقین تایید نشده تا اینکه سرانجام تصویر اخیر منتشرشده در فضای مجازی بیانگر اعلام رسمی مرگ او شد.
رسانههای مختلف نیز درباره خبر مرگ مسعود رجوی نوشتند: «عکسی در توییتر درباره منافقین منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. این عکس نشان میداد این گروهک تروریستی در مراسم امسال عکس مسعود رجوی را کنار کشتهشدگان خود قرار داده و در واقع این عکس مرگ سرکرده گروه منافقین را تایید کرده است. در توییتر یک مثل معروف وجود دارد؛ اینکه هر تفکری داشته باشیم در تنفر از کارهای این گروهک همگی همنظر هستیم.»
با این نگاه، بسیاری از کاربران این عکس را بازنشر کردند و دربارهاش نوشتند. بسیاری از آنها میگفتند کاش رجوی برای تمام کارهای مجرمانهاش و کشتن افراد بیگناه به مجازات میرسید: فره: «مسعود رجوی کی مرده؟! الان اعلام میکنن! خوشن به خدا دیوونهها»، نوشه: «هنوز هیچ کدام از هواداران جرات ندارند از این تشکیلات مخوف بپرسند مسعود رجوی زنده است یا مرده؟»، هومن: «صداشم در نیاوردن، عجب سیستم کثیفی»، سینا جهانی: «او به زبالهدان تاریخ پیوست.
اولین خبرها از مرگ رجوی در سال ۸۹
در گزارشی پیرامون همین موضوع در سال ۸۹ اعلام شد: «هرچند زنده یا مرده بودن مسعود رجوی ملعون، تاثیری در فروپاشی تدریجی تشکیلات گروهک تروریستی منافقین ندارد، برخی شواهد حکایت از آن دارد که او دیگر وجود خارجی یا دستکم حضور اثرگذار ندارد.
بر پایه این گزارش، در خصوص احتمال کشته شدن رجوی در بمبارانهای یادشده، ادعاهای بسیاری مطرح شد که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: «منظر. ل» از شهروندان اهوازی که به مدت سه سال از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ به عنوان مترجم فاطمه اروانی با مجاهدین همکاری میکرد و اینک از سازمان مجاهدین جدا شده نیز بر این باور است که در بمباران ناحیهای در شهر اشرف که محل برگزاری کنسرتهای موسیقی سازمان بود، مسعود رجوی کشته شد. او این اطلاعات را از اروانی نقل میکرد که در آن دوره فرماندهی اشرف را بر عهده داشت.
گاف شاهزاده سعودی درباره مرگ رجوی
پس از آن خبری از رجوی نبود تا اینکه در سال ۹۵، «ترکی الفیصل» شاهزاده سعودی و رئیس سابق دستگاه اطلاعات عربستان در سخنرانی خود در اجتماع سالانه حامیان گروهک منافقین در پاریس، چندین بار از لفظ «فقید» و «درگذشته» برای اشاره به رجوی استفاده کرد. پیش از این نیز شایعاتی مبنی بر فرار سرکرده منافقین از عراق به عربستان، پس از حمله آمریکا به این کشور، منتشر شده بود؛ هرچند بعضی رسانهها همچون صدای آمریکا (VOA) خبر از زنده بودن مسعود رجوی دادند.
اکونومیست در سال ۲۰۰۹ نوشت از زمان اشغال خاک عراق توسط نیروهای آمریکایی اطلاع دقیقی از وضعیت مسعود رجوی در دسترس نیست و کسی از زنده یا مرده بودن او خبر ندارد؛ گرچه اکثریت عقیده دارند که او زنده نیست.
هادی شمس حائری، عضو سابق شورای مرکزی منافقین و از سرکردههای این گروهک، درباره این پیامهای کتبی در نوشتاری میگوید: «جعل «پیام» تنها برای پاسخ به پرسش آزاردهنده «رجوی کجاست؟» است، تا بگویند «رجوی هست»؛ اما رجوی هنوز «نیست»، زیرا اگر بود، باید خود را نشان میداد تا نیروهایش او را باور کرده و حضور او بتواند اوضاع نابسامان سازمان را بسامان کند، اما رجوی هنوز غایب است و... غیبت رجوی همچنان ... فرقه را آزار میدهد و نه تنها مسالهای از سازمان حل نکرده که ابهام را بیشتر هم کرده است.»
او در ادامه میافزاید: «اسامه بنلادن با همه محدودیتهایی که سرویسهای جاسوسی غرب و به ویژه آمریکا برای او پدید آورده و همواره در تعقیب اوست، هرازگاهی، پیام شفاهی یا نوار ویدئویی بیرون میدهد. مگر سرکرده منافقین چه محدودیتی بیشتر از بنلادن دارد که نمیتواند پیام صوتی یا تصویری منتشر کند و در اختیار رسانهها قرار بدهد؟ امکانات مجاهدین که کمتر از القاعده نیست.»
حتی دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس نیز طی خبری در فروردین سال ۸۸ به کشته شدن مسعود اعتراف کرد و گفت: از زمان اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی خبری از آقای رجوی نیست، هرچند اکثراً معتقدند او مرده است. در حقیقت به هلاکت رسیدن مسعود رجوی و گمانهزنیها در این زمینه، ریشه در اتفاقات سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از آن دارد که شواهد نشان میدهد مسعود رجوی در برههای حتی از طریق فایل صوتی با مخاطبان خود نتوانسته ارتباط برقرار کند. همچنین برخی نیز حمله موشکی به پایگاه اشرف را علت کشته شدن مسعود رجوی میدانند و گفته شده رجوی را در پاریس به خاک سپردهاند و قبر او آنجاست.
راز مخفی نگه داشتن مرگ رجوی توسط منافقین
حسین امیرعبداللهیان، معاون سابق عربی و آفریقای وزارت خارجه، در خصوص اظهارات ترکی الفیصل، که از مرگ مسعود رجوی سرکرده گروهک تروریستی منافقین خبر داد، با بیان اینکه نباید در روابط گسترده دستگاه امنیتی سعودی با منافقین به ویژه طی سالهای اخیر تردیدی به خود راه داد، گفته بود: «این اظهارات تایید میکند که حمایتهای گسترده مالی و امنیتی عربستان سعودی از تروریسم در همه اشکال آن همواره در دستور کار ریاض بوده است.»
سلیمی نمین: تلاش در جهت جانشینسازی برای رجوی
عباس سلیمی نمین تحلیل خود را درباره اعلام خبر مرگ مسعود رجوی اینگونه بیان کرد: به احتمال زیاد مسعود رجوی مرده، اما غربیها برای سرپا نگه داشتن تشکیلات منافقین تلاش کردهاند خبر مرگ او را مخفی نگه دارند، چون بیشتر کارشناسان معتقد بودند پس از مرگ رجوی این تشکیلات فرو میپاشد.
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران بیان کرد: به نظر میرسد دستگاههای اطلاعاتی غربی امروز احساسشان این است که توانستهاند سازمان منافقین را به گونهای حمایت کنند که بعد از مرگ مسعود رجوی هم ادامه حیات بدهد. این مساله مهمی است که تروریستی با سابقه چندین ساله، که دستش به خون انسانهای بیگناه و مظلوم زیادی آلوده است، چندین سال است مرده، اما دستگاههای اطلاعاتی غربی برای رسیدن به اهداف خود این خبر را مخفی نگه داشتهاند.
او با اشاره به اینکه «هرچند امروز سازمان منافقین برای غربیها و حتی اسرائیلیها از لحاظ فعالیت عملیاتی ناکارآمد است، از حیث فعالیت اطلاعاتی بسیار مهم است»، گفت: امروز که آمریکاییها در ایران نمیتوانند فعالیت داشته باشند و شرایط برای تحرک انگلیسیها هم بسیار سخت است، فعالیت اطلاعاتی منافقین در ایران برای آنها بسیار بااهمیت است. به همین دلیل تلاش کردهاند با مخفی نگه داشتن مرگ مسعود رجوی گروهک منافقین را سر پا نگه دارند.
ادامه جیرهخواری منافقین و دل بستن به ترامپ
هر چند سالهاست بر اساس شواهد، عدم حضور «مسعود رجوی» در مراسم گروهک منافقین و همچنین اطلاعات و اخبار غیررسمی و خبرهای رسمی رسانههای مختلف، «مسعود رجوی» مرده است تا جایی که برخی آن را با حملات به پایگاه اشرف و به درک واصل شدن رجوی در جریان این حملات مرتبط دانستند، منافقین به دلایل متعددی، از جمله اینکه با اعلام خبر مرگ رجوی امکان دارد این گروهک به طور کلی فرو پاشد، از انتشار رسمی این خبر جلوگیری میکنند.
منافقین و عقبه باقیمانده از آنان- که هرچند دیگر به تعدادی افراد سالخورده تبدیل شدهاند که از این کشور به آن کشور آوارهاند و به سبب جنایاتی که علیه هموطنان خودشان مرتکب شدهاند حتی تعداد کشورهایی که پذیرایشان میشوند هم بسیار محدود است و زندگی ابدی در یک کمپ برای آنان تعریف شده استـ همچنان ابزار و آلت دست بیگانگان از جمله دشمنان جمهوری اسلامی هستند.
آنها سالهاست با جیرهخواری دستگاههای اطلاعاتی غربی توانستهاند به حیات خود ادامه دهند. سردمداران این جریان به دنبال آن هستند که از طریق خیانت به کشورشان و انجام اقدام اطلاعاتی علیه مردمشان، مزدی از طرف دشمنان جمهوری اسلامی به آنها داده شود تا ادامه حیات بدهند. آنها امیدوارند بعد از مسعود رجوی با تربیت و معرفی جانشین برای او همچنان به اقدامات خباثتآمیز علیه مردم ایران ادامه دهند و دولت ترامپ را نیز یکی از فرصتها برای این مساله برمیشمرند؛ شاید برای همین است که دست به انتشار رسمی خبر مرگ رجوی زدهاند!
چرا منافقین مرگ "مسعود رجوی" را پنهان کردند؟
سرانجام خبر مرگ مسعود رجوی به صورت غیررسمی از سوی سازمان منافقین اعلام شد تا قدری از ابهامات سرنوشت او کاسته شود و دستکم از این پس بتوان گفت که رهبر سابق این گروهک دیگر وجود ندارد؛ هرچند که اخیرا نیز سازمان، خبری رسمی درباره مرگ رجوی منتشر نکرد و رسانهها تنها از کنار هم قرارگرفتن عکس او و دیگر کشتهشدگان سازمان دریافتند که این گروه دیگر اصراری بر زندهبودن رجوی ندارد.
به گزارش شرق، درباره نحوه مرگ رجوی بحثهای زیادی وجود دارد؛ بهنحویکه برخی باور دارند با حمله آمریکا به عراق او نیز کشته شد، اما این گزاره هیچگاه بهطور رسمی مورد تأیید قرار نگرفت و سازمان منافقین هم درباره این موضوع سخنی نگفت. بعد از حمله آمریکا چندبار فایل صوتی رجوی در مراسمهای این سازمان پخش شد و رجوی در آن صوتها درباره موضوعات روز سخن میگفت.
برخی در آن مقطع گفتند که این فایلها صداسازی بوده است و برخی دیگر آن را مؤید زندهبودن رجوی دانستند. برخی دیگر نیز میگفتند که پس از حمله آمریکا به عراق او به عربستان رفته و در آنجا بهسر میبرد که فرضیه اخیر هم هیچگاه تأیید نشد. تمام این گمانهزنیها ادامه داشت تا آنکه در سال ۹۵ ترکی الفیصل، شاهزاده سعودی، در سخنانی در اجتماع سالانه حامیان گروهک منافقین در پاریس، از لفظ «فقید» و «درگذشته» برای اشاره به رجوی استفاده کرد.
بعد از این سخنان تقریبا همه به این نتیجه رسیدند که رجوی درگذشته است، اما این اطمینان رسمی نبود، زیرا سازمان همچنان موضعی درباره مرگ سرکردهاش اتخاذ نکرده بود تا آنکه با رؤیت تصویر رجوی در کنار دیگر کشتهشدگان سازمان، رسانهها و تحلیلگران این اقدام را موضع گروه منافقین فرض کردند.
اما آنچه اکنون مهمتر از چگونگی مرگ رجوی به نظر میرسد، علت پنهانکاری سازمان درباره مرگ رجوی است. گرچه پنهانکاری شیوه مرسوم سازمان منافقین است، اما مشخص نیست که منافقان در مخفیکردن طولانیمدت مرگ رجوی چه هدفی را دنبال کردهاند؟ و معلوم نیست که حضور مسعود رجوی، حتی حضور اسمی او، چه نفعی برای این سازمان داشته است؟
اعلام مرگ رجوی باعث فروپاشی سازمان میشد
عباس سلیمینمین باور دارد که نیروهای منافقین نمیتوانستند بپذیرند که مسعود دیگر وجود ندارد، زیرا در تشکیلات سازمان یک فرد و نه جمع محوریت داشت.
او در پاسخ به پرسشهای فوق به شرق گفت: «وقتی مجموعهای فردمحور میشود، با نبود آن فرد تشکیلات از هم میپاشد؛ بهخصوص تشکیلاتی که یک حصار آهنین دورش بود و هرآنچه مسعود رجوی میگفت: انجام میشد، بدون آنکه اعضای سازمان در تصمیمات حتی ذرهای مشارکت داشته باشند. به دلیل فردمحوربودن سازمان منافقین ۱۷ سال طول کشید تا اعضا به غیبت رجوی عادت کنند. در آن تشکیلات همه کارها و تصمیمات به مسعود برمیگشت و اعضا همه مطیع او بودند و در همه امور رجوی تصمیمگیرنده بود. در چنین فضایی اگر اعضا میفهمیدند که رهبرشان مرده است؛ بیتردید سازمان فرو میپاشید. به این دلیل ۱۷ سال از سرنوشت رجوی اطلاعی در دست نبود. سازمان منافقین بر اساس قانونمداری اداره نمیشد، بلکه همه تصمیمات را رجوی اتخاذ میکرد و منافقین بیم آن را داشتند که در صورت رسمیشدن غیبتش هیچکس نتواند سازمان را اداره کند. بهطورکلی سازمانهای فردمحور بعد از نابودی رهبرشان متلاشی میشوند».
رجوی برای کشورهای حامی منافقین موضوعیت نداشت
این پژوهشگر در پاسخ به این پرسش که آیا پنهانکاری در اعلام مرگ رجوی دلایل بینالمللی هم داشته است یا نه، اظهار کرد: «به نظر نمیرسد که دلیل بینالمللی داشته باشد، زیرا برای کشورهای حمایتکننده سازمان چندان اهمیتی نداشت که چه کسی وظایف خیانتکارانه به ایران را انجام میداد. عربستان، آمریکا یا رژیم صهیونیستی میان مریم رجوی، مسعود رجوی یا ابریشمچی فرقی نمیگذاشت. برای آنها مهم این بود که خیانت به ایران انجام شود. افزون بر این اساسا کشورهای مذکور شخص رجوی را آنقدر مهم تلقی نمیکردند و در نگاه آنها او تنها یک عامل بود. تردید نکنید که در تمام این سالها عربستان و سرویسهای اطلاعاتی غربی میدانستند که سرنوشت رجوی چه شده است، اما اعضای سازمان نمیدانستند، زیرا اگر میدانستند سازمان دچار فروپاشی میشد».
روشنفکران اشتباه کردند
سلیمینمین همچنین به بعضی از گروههای دیگری که در ابتدای انقلاب فعالیت میکردند انتقاد کرد و گفت: «در اینجا میخواهم از روشنفکرانی گله کنم که در ابتدای انقلاب مدل سازمان را بر شیوه روحانیت ترجیح میدادند و از قضا مدعی بودند که از همه بیشتر هم میفهمند! متأسفم که بگویم آنهایی که ناآگاهانه در روزهای نخستین انقلاب اسلامی از مشی منافقین دفاع میکردند اکنون شرمندهاند و هیچکدام سربلند نیستند. امروز ما در ایران شاهد آنیم که همهچیز به طور شفاف به مردم گفته میشود و در کشور حتی اگر فسادی وجود داشته باشد، مردم به راحتی از آن آگاه میشوند. روشنفکران آن زمان ببینند که نتیجه مدل مورد دفاعشان چیست؛ نتیجه گروهی است که هیچ چیزی برای انسانها قائل نیست و همه افراد را بازیچه امیال خود میکند».
او درباره نحوه احتمالی مرگ رجوی هم گفت: «من تصور میکنم رجوی به دلیل افراط در مسائل جنسی جان خود را از دست داد. به قطعیت میدانیم که شورای مرکزی منافقان فقط متشکل از ۲۴ زن زیباروی بود که مسعود با تمام آنها ارتباط برقرار میکرد. مستندات این گزاره وجود دارد و اعترافهای خانمهایی که از سازمان جدا شدند هم مؤید همین موضوع است؛ با چنین وصفی باور دارم که مسعود رجوی به دلیل جنون جنسی جان خود را از دست داد و تردید دارم که او در جریان حمله آمریکا به عراق مرده باشد، زیرا بعد از آن چندبار نوارهایی از او پخش و صدایش شنیده شد؛ یعنی معلوم بود که مانعی برای دیدن او وجود داشت».
زیباکلام: منافقان تصور میکنند با پنهانکاری عظمت مییابند
صادق زیباکلام هم درباره علت مخفیکاری سازمان در مواجهه با مرگ مسعود رجوی باور دارد که منافقان همواره به دنبال قداستگرایی برای رجوی بودهاند و به این دلیل تمایل نداشتند که مرگ او را عیان کنند. زیباکلام در تشریح نظر خود گفت: «سرشت سازمان منافقین مخفیکاری است. اگر روند فعالیت آنها را در ۴۰ سال اخیر بررسی کنیم، درمییابیم که اساسا هیچوقت اخبار درست و واقعی از سوی این سازمان منتشر نشد و هر سخنی که اعضای این سازمان میزدند، وجه آرمانی داشته و دارد. سازمان سعی میکند که همواره برای خود قداست خاصی ایجاد کند. هیچوقت نمیتوان از خلال سخنان مسئولان سازمان دریافت که چه اتفاقاتی در حال رخدادن است و دلیل سازمان برای اتخاذ یک تصمیم چه بوده یا چرا با یک موضوع مخالف و با موضوع دیگر موافق است. ابهام یکی از مهمترین ویژگیهای سازمان منافقین است و سران این گروه تصور میکنند که پنهانکاری به سازمان عظمت میدهد. پنهانکاری در موضوع مرگ مسعود رجوی هم با همین قاعده بررسی میشود. معلوم نیست با کدام منطق سران منافقین به این نتیجه رسیدهاند که مخفیکردن موضوعات باعث بزرگیشان میشود؟ علاوهبراین موضوع رجوی در سازمان منافقین بسیار تعیینکننده بود و تمام استراتژیهای تشکیلاتی را او تعیین میکرد. سران سازمان تصور میکنند که با اعلام رسمی مرگ رجوی وجه قدسیبودنشان زیر سؤال میرود و به خیالشان اگر بگویند که مسعود رجوی به دلیل اختلافات درونی سازمان از بین رفته یا در نتیجه بیماری جان خود را از دست داده است، وجه اسطورهای او مخدوش میشود».
به گزارش اعتماد آنلاین، تایید خبر مرگ مسعود رجوی، رهبر گروهک تروریستی منافقین به عنوان یکی از چهرههای مرموز و خطرناک تاریخ انقلاب بهانه گفتوگوی با عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است. سلیمی نمین تاکید میکند که بارزههای شخصیتی رجوی باید مورد مطالعه قرار گیرد تا از تکرار چنین پدیدههایی جلوگیری شود.
مرموز بودن رجوی ریشه در چه دلیل یا دلیلهایی داشت؟
در واقع رجوی از جهات مختلف قابل بررسی است. از جهت اعتقاد به دموکراسی، از جهت توجه نشان دادن به مردم و از جهت شکستن همه باورها؛ اینها مسائلی است که حتماً باید مورد مطالعه قرار گیرد. آنهایی که قبل از انقلاب را درک کردهاند، رجوی را در اوج ادعاهایی میبینند که یک انسان متعالی میتواند از آنها برخوردار باشد.
به لحاظ دشمنشناسی خودش را قویترین جریان ضدآمریکا میدانست و از جهت دموکراسی ادعای پایبندی به حقوق ملت داشت و همچنین از جهت حکومتداری خود را در قله میدید.
چه شد با وجود چنین ادعاهایی رویکرد کاملاً سوالبرانگیزی را در دستور کار خود قرار دادند؟
قدرتطلبی محض چهرهای غیرقابل باور از آنها ساخت که این باید برای همه درس عبرت باشد. مسعود رجوی شیطانیترین موجودی بود که جلد انساننما داشت. یعنی او تشکیلاتی آهنی ایجاد کرد که اراده انسانها را در هم شکست و آنها را به یک روبات تبدیل ساخت. شاید برای جوانان الان خیلی عجیب باشد که فردی عضو سازمان باشد و جرات نداشته باشد بپرسد رجویای که بت سازمان است کجاست و اصلاً زنده است یا مرده؟
حتی زمانی که مسئول دستگاه اطلاعات سازمان عربستان رجوی را مرحوم میخواند، کسی نمیتواند به خودش اجازه دهد که از زنده بودن یا مرده بودن رجوی سوال کند، چه برسد به اینکه چرا اطلاعات یک فرد عربستانی بیشتر از ماست؛ این نشان میدهد تشکیلات مجاهدین تشکیلاتی عجیب و غریب است که اعضایش حق انتخاب، به جای خود، حتی حق سوال درباره زنده بودن یا مرده بودن رئیسشان را ندارند.
تصویری که مرگ مسعود رجوی را تایید کرد
به طوری که وقتی آقای هادی شمس حائری، یکی اعضای سازمان، ایرادی جزئی به یکی از تصمیمها میگیرد، ۱۰ سال زندانی میشود.
برخوردهایی که با اعضای سازمان میشد هم حاوی نکتههای قابل تاملی است. مثل ممنوعیت ازدواج!
یکی از شیطانیترین ویژگیهای رجوی این بود که شخصیت و روح انسانها را خرد میکرد. حتی فرزندان اعضا را به اروپا میفرستادند تا هر آنچه علقه بین زن و مردم یا پدر و مادر با فرزند وجود دارد از بین ببرند. حتی همسران انگشتر یا شالگردنی را هم که به یکدیگر هدیه داده بودند به سازمان تحویل میدادند. شرح این شرایط نشان میدهد رجوی باید به عنوان پروژه بسیار سنگین مورد مطالعه قرار گیرد تا معلوم شود انسانها برای رسیدن به قدرت تا چه حد میتوانند کثیف باشند.
میتوان گفت: سازمان مجاهدین پدیدهای پیچیده بود؟
حتماً. آنها رفتند و با صدامی که به ایران حملهور شده بود دست در دست شدند و همچنین انسانهای زیادی را ترور فیزیکی و یا ترور شخصیتی کردند تا بتوانند به هدف شوم خود برسند. اعضای سازمان در درونشان همه چیز را از دست داده بودند و با اینکه خائنانهترین رفتارها را علیه ایران و ایرانی انجام میدادند، حسشان تحریک نمیشد.
مسعود رجوی همچنین تبحر خاصی در شعار دادن داشت. اما وقتی قدرت ایجاد تشکیلات آهنین را پیدا کرد، معلوم شد چه فلاکتی برای اعضای خود به وجود آورده است. حتی آنها را در اختیار استخبارات عراق قرار میداد که مورد تجاوز قرار بگیرند تا با شخصیتی کاملاً درهمریخته در سازمان فعالیت کنند. البته رجوی علاوه بر ترورها، انسانهای دیگری را با شیوههای شیطانی نابود کرد؛ بنابراین رجوی هم باید پاسخگوی جنایاتی نظیر ترور مردم عادی میشد و هم پاسخگوی نیروهایی که آنها را به انسانهایی پوچ تبدیل کرد که از هر تروری حتماً بدتر است.
مسعود رجوی کاریزما داشت؟
اصلاً و ابداً. در کتاب خاطرات آقای لطفالله میثمی آمده است در انتخابات داخلی زندان که برای مشخص شدن رئیس سازمان برگزار شده بود، فقط خودش به خودش رای داده بود و از آن روز به بعد تصمیم گرفت در فعالیتهایش پدیدهای به نام انتخابات را اصلاً نیاورد. انسانی که کاریزما دارد دلیلی ندارد به شیوههای شیطانی تن بدهد تا بتواند هدفهایی را که برای خودش ترسیم کرده محقق کند.
او فردی خودخواه بود. جالب است که با چنین رفتارهایی و در شرایطی که حقوق مردم که هیچ، حقوق اعضای شورای مرکزی خودشان را هیچوپوچ میپنداشتند، خود را نسبت به امام (ره) برای حکومتداری محققتر میدیدند.
تجربه رجوی نشان میدهد تشکیلات حزبی حق اسیر کردن انسانها را ندارد.
این گزارش حاکی است که پزشکان آمریکایی در دانشگاه جان هاپکینز ۴ سال قبل متوجه ابتلای رجوی به بیماری ایدز شدند.
البته "ترکی فیصل" رئیس سازمان اطلاعات سعودی نخستین کسی بود که در جریان کنفرانس اخیر منافقین در پاریس، از مرگ مسعود رجوی پرده برداشت.
بر اساس گزارش سازمان اطلاعات خارجی فرانسه، مسعود رجوی به ارتباط غیراخلاقی با زنان اعتیاد پیدا کرده بود و با بسیاری از زنان گروهک منافقین رابطه داشت.
گروهک تروریستی منافقین که در دوران رژیم بعث به صورت مستقیم از حمایت صدام دیکتاتور معدوم عراق و همچنین برخی کشورهای غربی و همپیمانان آنها برخوردار بود، به جنایتهای بسیاری علیه مردم ایران و عراق دست زده است.
پورمحمدی در رابطه با مرگ رجوی
من الان به عنوان مشاور در قوه هستم. اگر مایل باشند دوست دارم کمک مشورتی بدهم، اما اگر به عهده خود من بگذارند من الان از این کاری که انجام میدهم، خیلی راضی هستم.
آیتالله حسین موسوی تبریزی یک دهه پس از نخستین مسئولیتهایش در انقلاب کنارهگیری میکند و کنشگری سیاسی در قالب فعالیتهای تشکیلاتی را در کنار تدریس حوزوی دنبال میکند.
به گزارش همشهری، دبیرکل مجمع محققین حوزه علمیه قم پروندههای مهم قضایی را به عنوان دادستان انقلاب تبریز و دادستان انقلاب کل کشور تا سال ۶۲ قضاوت میکند. در هر ۲ مورد حکم امام خمینی(ره) را داشت. صریح و شفاف میگوید نقش اصلی را در جمع کردن غائله منافقین ظرف مدت ۳ ماه و بعد از اعلام مبارزه مسلحانه آنان در ۲۹ خرداد سال ۶۰ و در جایگاه دادستانی کل انقلاب ایفا کرده و به خانه تیمی موسی خیابانی در زعفرانیه رسیده است؛ انتقاد هم میکند فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» مدیریت دادستانی انقلاب در آن ماجرا را نادیده گرفته است.
در همان دهه ۶۰ در انتخاباتهای مجلس اول و سوم شرکت میکند و از سوی مردم تبریز بهعنوان نماینده آنان انتخاب میشود. پایان مجلس سوم در سال ۷۱ پایان مسئولیتهای رسمی او نیز محسوب میشود و تدریس در حوزه مشغله اصلی سالهای بعدی فعالیت او را تشکیل میدهد.
دیدار ۱۱ مهرماه اصلاحطلبان با حسن روحانی رئیسجمهور و ماجرای عدم حضور او و مطالبات تشکیلاتش از روحانی بهانه اصلی گفتوگوی ما با آیتالله موسوی تبریزی بود، در عین حال تقارن ایام مصاحبه با سالگرد ماجرای مکفارلین و برخی اتفاقات دیگر دهه ۶۰ مانع از مرور برخی جزئیات آن حوادث در گفتوگو نشد.
او در بخشی از این گفتوگو اشاره میکند که قتل بختیار در فرانسه یا شرفکندی در آلمان برای ضربه زدن به سیاستهای بهبود روابط آیتالله هاشمی رفسنجانی با اروپا بود. اتفاقی که امروز به شکلهای مختلف برای سیاست خارجی دولت روحانی در دانمارک یا بلژیک تکرار و برای ایران پروندهسازی میشود.
دفتر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم محل انجام این گفتوگو بود. ساختمانی قدیمی که از یک حیاط با چند پله به اتاق جلسات آیتالله موسوی تبریزی میرسید. پنکه سقفی، چند جلد کتاب قدیمی، تصویری رنگورو رفته از آیتالله منتظری در قلب یکی از تاقچهها و تصویری قدیمی از امام(ره) در دل یکی دیگر از تاقچهها نخستین نقش و نگارهایی است که در بدو ورود به اتاق به چشم میخورد.
در جلسهای که آقای روحانی در مهرماه با اصلاحطلبان گذاشته بودند، شما و آقای کرباسچی شرکت نکردید.
برخی دوستان دیگر هم شرکت نکردند.
غیبتتان به خاطر دلخوری از دولت بود یا مبحث دیگری بود؟
میشود گفت هر دو بود. در ماه رمضان نیز آقای روحانی جلسه افطاری در ساختمان سران تشکیل داده بود. آنجا هم به عنوان سخنران دعوتم کرده بودند ولی بابت رفتوآمد مشکل داشتم. البته در آنجا ماجرا یک دلیل دیگر هم داشت که اینجا هم میگویم. آنجا گفتم نمیآیم چون اگر بیایم نمیتوانم کلا از آقای روحانی تعریف کنم. مقداری تعریف دارم ولی مقداری نقد هم دارم، نقد هم الآن نمیخواهم بکنم چون صلاح نمیبینم تضعیفش کنم.
نقدهایتان ناظر به چه مواردی است؟
در رابطه با مدیریت است. مردم مشکلات دارند. بعضی مدیران آقای روحانی در مدیریت مشکل دارند. گاهی گفتمانهای خلاف و عجولانه دردسر میآفریند؛ بهخصوص این مسائل ارزی که موضعگیریهای مختلف زیادی را از سوی دولت به همراه داشت. اینها چیزهایی است که روحانیت هم در قم نمیتواند جوابگویش باشد. آقای روحانی ممکن است خارج از جمع خصوصی خودشان نسبت به بطن جامعه اطلاع نداشته باشند، اما الآن مردم پیش ما میآیند و میگویند شما به ما گفتید به آقای روحانی رأی بدهید و ما هم رأی دادیم، چرا اینگونه شد؟ من از این غافل نیستم که آقای روحانی نیز خیلی زیاد مشکلات دارند، مگر آقای خاتمی کم مشکلات داشت؟ زمان آقای خاتمی تا توانستند هر کاری انجام دادند تا ایشان موفق نشود. حالا هم چنین است.
یعنی معتقدید برای آقای روحانی بحران میسازند؟
اگر نگویم بحرانسازی، حداقل میخواهند موفق کامل نشود. عدهای هستند که از قدیم میخواهند به خاطر یک روسری قیصریه را به آتش بکشند. لازم نیست که ما صد درصد از آقای روحانی راضی باشیم؛ همین مقدار که بتواند بهتر عمل کند خوب است.
ماجرای دیماه آتش زدن قیصریه بود؟
نه. آنها آلت دست بودند؛ حالا یا آلت دست خارجیها یا آلت دست مشهدیها. یا در مشهد تحریک شدند یا از اروپا و آمریکا تحریک شدند.
سابقه حمایت شما از آقای روحانی به سابقه دوستیتان با ایشان از سالهای قبل از انقلاب برمیگردد. شما زمانی با آقای روحانی در مجلس بودید. ظاهر ماجرا این است که شما در مجلس خیلی با آقای روحانی همفکر نبودید. به هر حال آقای روحانی طیف راست تعریف میشد و شما طیف چپ. با این حال از ایشان در انتخابات ۹۲ و ۹۶ حمایت کردید. چرا؟
من با آقای روحانی از سال ۴۲ رفیق هستم. ایشان یک سال از من کوچکتر است. ایشان از سمنان به قم آمدند و من از تبریز. سنمان هم کم بود، بین ۱۷ تا ۱۸ سال. در درسها خیلی هم را میدیدیم و تقریبا همدرس بودیم. بعد هم که امام(ره) از ترکیه به نجف تشریف بردند، ما خدمت ایشان رفتیم.
در مجلسی که شما با آقای روحانی همدوره بودید یکی از چالشهای کشور ماجرای مکفارلین بود. مجلس آن زمان درگیر ماجرای مکفارلین شد و چند نفری هم نامه نوشتند که از آقای ولایتی سؤال کنند و امام(ره) پاسخ تندی به آنها دادند.
آن جریان بیشتر مربوط به نمایندههایی میشد که میخواستند با آقای هاشمی برخورد کنند. البته آن موقع من مجلس نبودم، دادستان کل انقلاب بودم.
یعنی بحث زدن آقای هاشمی بود؟
آن موقع مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود. مجمع تشخیص مصلحتی که امام فرموده بود شامل ۵ نفر بود و آقای هاشمی رئیس مجلس، رهبر معظم رئیسجمهور، آقای موسوی نخستوزیر، آیتالله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و بنده به عنوان دادستان کل کشور در آن حضور داشتیم. به تناسب بحثها وزیر مربوطه را نیز دعوت میکردیم، مثلا در مباحث مربوط به جنگ آقای محسن رضایی هم دعوت میشد. درباره سیاست خارجی از آقای ولایتی دعوت میشد. حاج احمدآقا نیز شرکت میکرد ولی برخی بحثها آنجا مطرح نمیشد. مثلا ماجرای مکفارلین آنجا مطرح نشده بود. تنها حاج احمد آقا و آقای هاشمی و امام میدانستند. هر کسی هم بگوید امام نمیدانست دروغ گفته است.
آقای روحانی در جریان نبودند؟
هیچ کس در جریان نبود.
رئیس کمیسیون دفاعی مجلس بودند و احتمالا باید خبر داشته باشند؟
بله. ولی رؤسای کمیسیونهای مجلس در جریان نبودند.
چند وقت قبل مستندی ساخته و ادعا شد که آقای روحانی از طرف مجلس وارد مذاکرات مکفارلین شده بود.
بعید است. اولش این بود که گفته نشود و تنها آقای هاشمی و احمدآقا در جریان باشند. من چون با احمدآقا خیلی رفیق بودیم گاهی اندکی از مسائل خیلی سری را به من میگفت. من هم از قضیه بو برده بودم ولی تمام شرایطش را نمیدانستم. آقای ریشهری وزیر اطلاعات بود و چیزهایی دستش آمده بود. نامهای خدمت امام(ره) نوشته بود و چون احساس مسئولیت کرده بود گفته بود چنین مذاکراتی وجود دارد.
تصور آقای ریشهری این بود که امام در جریان نیستند؟
بله. امام ابتدا به ایشان فرموده بود که شما دخالت نکنید. جریان مهدی هاشمی برادر داماد آیتالله منتظری پیش آمده بود و او این مسائل را لو داد. گفته میشد از طریق نیروهای لبنانی یا قذافی نیز مسائلی درباره این مذاکرات گفته شده بود. بالاخره یک روز یک مجله در لبنان چیزی نوشته بود که باعث شد آیتالله ریشهری دوباره به امام نامه بنویسد. حضرت امام آنجا فرموده بود که باز هم تو دخالت نکن. ولی امام خواسته بودند آیتالله خامنهای و مهندس میرحسین موسوی نیز در جریان مذاکرات باشند و خواسته بودند که دقت کنند این بحثها به ضرر نظام تمام نشود. همیشه بعضیها که نیستند و در جریان نیستند ممکن است تاریخ را تحریف کنند. مکفارلین وقتی به ایران آمد مقداری سلاح از بابت طلبهای ایران از آمریکا به ایران آورد و نامهای هم از سوی ریگان رئیسجمهور آمریکا آورده بود. یک انجیل هم به امضای رئیسجمهور آمریکا آورده بود. امام(ره)، آیتالله هاشمی، آیتالله خامنهای و آقایان میرحسین موسوی و آیتالله موسوی اردبیلی را نهی کرده بود که در ردههای بالا دیدار انجام نشود ولی از معاونتهای وزارت خارجه ۲ نفر به ملاقاتش رفتند و در هتل هیلتون دیدار کردند. جریان از همان شروع کار خنثی شد. من فکر میکنم اگر معقولانه و با نظرات امام ادامه پیدا میکرد و دادوقال نمیکردند میشد پیشرفتهایی حاصل شود.
یعنی موافق مذاکرات بودید؟
من همیشه موافق مذاکره بودهام. ائمه معصوم علیهمالسلام موافق مذاکره بودهاند. امام حسین(ع) شب تاسوعا و عاشورا و حتی روز عاشورا چندین بار در صحرای کربلا مذاکره کرده است.
جایی گفتید امام هیچ وقت نمیخواست با آمریکا جنگ کند و همیشه مخالف بود.
امام کلا هیچ وقت نمیخواست جنگ کند. جنگ را تحمیل کردند. نخستین حرکت غلط آمریکا بردن شاه به آمریکا بود و میخواست بگوید ما همچنان شاه را به رسمیت میشناسیم.
با تسخیر لانه جاسوسی مخالف بودید؟
من از آن ماجرا خبر نداشتم. من آن موقع به حکم امام خمینی(ره) قاضی شرع تبریز بودم؛ آن روزهایی بود که دیگر تبریز آرام شده بود و خلق مسلمان شکست خورده بود. من هم آرامش پیدا کرده بودم و از امام اجازه گرفته بودم تا حج بروم. رفته بودم حج و در مکه بودم که شنیدم لانه جاسوسی را گرفتهاند.
در ماجرای آزادسازی گروگانهای آمریکایی در مجلس اول شما در کدام طرف قرار داشتید؟
بحث مذاکره مستقیم با آمریکا در جریان بود، من هیچ صحبتی نکردم، ولی با بعضیها که به صورت خصوصی مخالفت تندی داشتند و میگفتند ما با آمریکا در حال جنگیم و نمیتوانیم مذاکره کنیم مخالف بودم. خدا رحمت کند آقای دکتر یدالله سحابی را؛ ایشان خیلی ناراحت بود و میگفت شما باید بار سیاسی این کلمه را بدانید که در حال جنگ بودن یعنی چه. اگر مدعی هستیم که امروز با آمریکا در حال جنگ هستیم، باید به دامن شوروی برویم. دکتر ابراهیم یزدی نیز خودش آمد صحبت کرد و گفت که حضرت امام فرمودند ما فعلا باید با آمریکا کجدار و مریز رفتار کنیم. شهید محمد منتظری پسر آیتالله منتظری نیز با اینکه خیلی تند بود تاریخچه دمکراتها و جمهوریخواهها را توضیح داد و خیلی هم به این حوزه تسلط داشت. خیلی زیبا توضیح داد که سیاست یک بدهبستان است و هر کسی که زرنگتر باشد بیشتر میستاند. اما چون اکثریت مجلس با طیف حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و عده دیگری که رویهمرفته به آنان خط امامی میگفتند، بودند مذاکره مستقیم رأی نیاورد. امام فرموده بود خود مجلسیها باید در رابطه با آزادی گروگانها تصمیم بگیرند و هیچ پیشنهادی هم نکرده بود؛ همه نیز بر این باور بودند که مذاکره کنیم و هیچ کس مخالف نبود. بحث بر سر این بود که با آمریکا مستقیما وارد مذاکره شویم یا غیرمستقیم. عدهای میگفتند چون مذاکره مستقیم سریعتر جواب میدهد بهتر است.
چه طیفی مدافع نظریه مذاکره مستقیم بودند؟
طیف نهضت آزادی، ملیگراها و بعضی دیگر که بین ۷۰ تا ۸۰ نفر از نمایندگان مجلس را تشکیل میدادند.
با آقای بازرگان اختلافنظر داشتید؟
بله. خیلی جاها.
روایتی هم آقای نوری همدانی پدر همسرتان درباره مواجهه شما با جریان نهضت آزادی در مجلس داشتهاند.
اصل آن ماجرا درست بوده است ولی درباره جزئیاتش خواهم گفت. نمایندگان رأی به مذاکره مستقیم با آمریکا ندادند و قرار شد مذاکره غیرمستقیم باشد و الجزایر نیز واسطه باشد؛ که متأسفانه خیر زیادی هم از این مذاکره غیرمستقیم ندیدیم و چیز زیادی هم گیرمان نیامد.
بحث اختلافتان با آقای بازرگان را هم میفرمایید؟
اختلاف نبود. من با آقای بازرگان همشهری بودم و از ابتدای دهه ۴۰ دوستشان داشتم؛ کتابهای خوبی داشتند و از آنها استفاده میکردیم. جوان بودیم و از تفسیرهای ایشان استفاده میکردیم. ماجرا این بود که ما نمایندگان همان روز اول مجلس اول خدمت امام رضوانالله تعالی علیه رسیدیم و آنجا مرحوم فخرالدین حجازی نماینده مردم تهران صحبت کرد. بعد از صحبت ایشان حضرت امام صحبت کردند و سپس قرار شد به قم برویم؛ استادان و بزرگان و آیتالله منتظری دعوت کرده بودند. به قم آمدیم و بعدازظهر در مدرسه فیضیه جلسه بود. قرار بود آقای حجازی که از لحاظ تعداد رأی نفر اول تهران بودند در حضور امام صحبت کنند و آقای بازرگان که نماینده دوم تهران بودند در قم صحبت کنند. حدود ۲۰ دقیقه آقای بازرگان دیرتر رسیدند و صحبتشان را با عذرخواهی از دیر رسیدن شروع کردند؛ اینکه منزل آیتالله شریعتمداری رفته بودم و دیدن ایشان را لازم میدانستم. همین مقدمه صحبت شد و بعد آقای بازرگان گفتند من اصلا و کلا مخالف ورود علما و روحانیت در سیاست هستم. بنده الآن هم با نظرش مخالف هستم که میگفت اگر علما در سیاست وارد شوند ممکن است مسائل سیاسی وجهه و آبروی روحانیت را میان مردم کمرنگ کند.
این همان چیزی است که پاکروان رئیس ساواک نیز در سال ۴۲ در زندان به حضرت امام گفته بود. پاکروان به امام گفته بود سیاست پدرسوختهبازی است و شما دخالت نکنید. امام گفته بود آن سیاست مال شما، ما سیاست دینی خودمان را داریم. آقای بازرگان هم میگفتند که من معتقدم روحانیت در سیاست دخالت نکند. علما و بزرگان آنجا نشسته بودند و من هم ملاحظهای نداشتم. من بلند شدم و گفتم آقایان شما نشستهاید و این آقا به شما تعیین تکلیف میکند و میگوید نباید در سیاست دخالت کنید، این یعنی اینکه ما دینمان را نمیفهمیم، درحالیکه در دین ما سیاست هم وجود دارد. نمایندگان خوششان آمد و از من دفاع کردند. مجلس ادامه پیدا کرد و آقای بازرگان هم صحبتشان را کردند. آیتالله نوری همدانی کمی نمک قضیه را زیاد کرده و گفتهاند موسوی تبریزی جلو رفت و آستین بالا کرد. اینها هیچ واقعیت ندارد. من نه جلو رفتم و نه آستین پاره کردم.
انتقادی که جدیدا مطرح میکنند این است که نفوذ روحانیت بین نسل جدید کمتر شده و این به علت دخالت در سیاست است؟
انتقاد صد درصد راست است، ولی نه به خاطر اینکه ما در سیاست دخالت کردیم بلکه به خاطر اینکه خوب عمل نکردیم. اوایل انقلاب که در تبریز بودم، هیچگاه مبارزه با منافقین برای ما سخت نبود. به همین خاطر نیز با یک برنامهریزی ظرف مدت ۳ ماه جلسات منافقین را تمام کردیم، چون مردم طرفدار بودند، من ۲۵ شهریور ۶۰ به تهران آمدم و اواخر دیماه این مسئله جلسات منافقین را تمام کردیم. آن فیلمی که برادران سپاه با نام ماجرای نیمروز ساختند نیز تمام حقیقت نبود، زیرا حلوفصل قضیه منافقین را تنها به خودشان منتسب کردند. این بیشتر برنامهریزی من به عنوان دادستانی کل انقلاب بود که کمیته انقلاب (سپاه) و مسئول اطلاعات نخستوزیری - آن زمان وزیر اطلاعات نداشتیم - با یکدیگر هماهنگ باشند. جلسه گذاشتیم و من از آقای فلاحیان خواستم که جلسات آنان را مدیریت کند. گفتیم هر کس هر اطلاعاتی از هر خانه تیمی پیدا کند، حق ندارد اقدام کند، چون اوضاع را به هم میریختند؛ گاهی کمیته و اطلاعات سپاه هر ۲ با هم به یک خانه تیمی میرسیدند و چون همدیگر را نمیشناختند، یکدیگر را میزدند. سازماندهی وجود نداشت و اطلاعات نیز به همدیگر نمیرسید. ساماندهی این قضیه ۳ ماه طول کشید تا اطلاعات یکجا جمع شد. از طرف من نیز آقای فلاحیان که بعدها وزیر اطلاعات شد، حضور داشت.
خانههای تیمی را چطور تشخیص میدادید؟
بالاخره یک علم است دیگر (با خنده)؛ همسایهها و آدمهای متدین اطلاع میدادند. خیلی متدین داشتیم. بنگاههای مسکن هم بودند. اعلام هم کرده بودیم که اگر دیدید کسی مجرد است و مشکوک است و خانه اجاره میکند، اطلاع دهید. آنها هم اطلاع میدادند و بهترین منبع اطلاعات ما همین بنگاههای مسکن بودند. البته تأکید کرده بودیم که نباید اقدامی بکنند و تنها باید دنبال کنند. اداره خانههای تیمی منافقین به این صورت بود که اعضای ۲ خانه تیمی همدیگر را نمیشناختند مگر یک نفر از هر خانه. هر خانه تیمی حداقل ۵ نفر و حداکثر ۷ نفر بود. یک نفر از هر خانه تیمی با یک نفر از خانه تیمی دیگر ارتباط داشت و همینطور زنجیرهوار به یکدیگر متصل میشدند. تشکیلات آنها بسیار قوی بود و در اوایل انقلاب از هر کوی و برزنی طرفدار داشتند. اگر به این خانههای تیمی حمله میکردند، ما آن یک نفر مهره رابط با سایر خانههای تیمی را از دست میدادیم و اتصالمان قطع میشد. ۳ ماه صبر کردیم تا یک به یک اتصال این خانههای تیمی به یکدیگر را پیدا کنیم. مدیریت کردیم و دوستان مسئولیت اجرا را برعهده داشتند، از جمله آقای محسن رضایی که فرمانده وقت سپاه بود و آقای رضا سیفاللهی که معاون اطلاعات سپاه بود. از طرف آقای مهدوی کنی هم یک نفر شرکت کرده بود و از نخستوزیری نیز آقای خسرو تهرانی در جلسات شرکت میکرد.
جلسات کجا تشکیل میشد؟ پروژه نفوذ در آن زمان خیلی قوی اجرا میشد و ممکن بود جلسات لو برود.
تهران، در دادسرای انقلاب تهران و در زندان اوین. چون زندانیان در دست آقای لاجوردی بودند که دادستان تهران بود. یک بند ۲۰۹ هم بود که آن هم دست سپاه بود و الان دست اطلاعات سپاه است. دوستان ۳ ماه کار کردند و بالاخره به آن نقطه مرکزی منافقین در زعفرانیه رسیدند. موسی خیابانی و زن رجوی آنجا بودند. البته پسر آقای جنتی آنجا نبود و همان روز در یکی از خانههای تیمی درجه ۲ منافقین گرفته شد. آقای حسین جنتی شباهتی هم با مسعود رجوی داشت؛ هر ۲ پسربچههایی در حدود سنی ۳ تا ۴ ساله داشتند. بچهها را تحویل پدربزرگهایشان یعنی پدر آقای رجوی و آیتالله جنتی دادیم.
سرنوشت پسر آقای حسین جنتی چه شد؟
پسرش بزرگ شد و متأسفانه او هم در قم در جریان حمله به بیت آیتالله منتظری به پشتبام منزل ایشان رفته بود و همراه با بقیه شعار میداد که چون سیمهای برق قم بهصورت نامنظمی نزدیک منازل بودند، دستش به آن سیمها میگیرد، برق میگیرد و فوت میکند. خیلی وارد بحث خاطرات شدیم. به مسائل روز بپردازیم.
در بحث خاطرات یک سؤال باقی ماند. موضوعی که اخیرا فرزند آیتالله منتظری درباره اطلاع آیتالله هاشمی رفسنجانی از حمل مواد منفجره در سال ۶۵ و در کیف حجاج به مقصد عربستان مطرح کردند، چقدر صحت دارد؟
خیر. من آن را قبول ندارم. نادرست است و آقای هاشمی رفسنجانی هم با آن کار مخالف بود.
یعنی آقای هاشمی در جریان آن ماجرا نبودند؟
خیر. مخالف بودند. بعدا متوجه شدند و خیلی هم ناراحت شدند. آقای هاشمی به دنبال ارتباط با عربستان بود و فضای خوبی هم درست کرد.
آن ۶ پاسدار از کجا دستور میگرفتند؟
آن زمان معروف بود که بچههای اصفهان و دوستان سیدمهدی هاشمی بودند. البته من خودم اطلاع ندارم، ولی میدانم آقای هاشمی سخت مخالف بود و ناراحت شد. حتی زمانی که شرفکندی یا قاسمی در آلمان کشته شدند، کلی زحمات آقای هاشمی را در ارتباط با سیاست خارجی به هم ریختند. مجددا بعد از کشته شدن بختیار همین اتفاق افتاد. اصلا اینها در دشمنی با آقای هاشمی بود، نه دشمنی با فرانسه و آقای بختیار. بختیار یک انسان بیعرضه بود که تمام شد و رفت. آقای مهدی هاشمی (برادر داماد آیتالله منتظری) زمانی که من دادستان کل انقلاب بودم – آن زمان آقای بنیصدر فرار کرده بود و رجوی هم به فرانسه رفته بود - پیش من آمد و گفت کسانی را در فرانسه داریم که حاضرند یک میلیون دلار بگیرند و رجوی و بنیصدر را بکشند. آنها هم آن زمان در فرانسه بودند.
من گفتم این مسائل بسیار مهم است، مربوط به کشور است و باید با امام صحبت کنم. گفتم از آیتالله منتظری هم میپرسم. آیتالله منتظری هنوز قائممقام نشده بود. به آیتالله منتظری تلفن کردم، گفتند یک ریال هم جایز نیست بابت این کارها بدهید. خدمت امام رفتم. جواب امام خیلی مهم است. ایشان اصلا در رابطه با پول جواب نداد؛ گفت مگر میشود اینها را کشت؟ اگر رفتهاند فرانسه، خب بروند ولی چرا باید آنها را بکشیم. جواب امام را ببینید، خیلی مهم است: مگر میشود کشت؟ امام نظرش اینجور بود. شما بختیار را با رجوی مقایسه کنید. بختیار را کشتند و بسیار ضربه زدند.
یعنی کار خودسرها بود؟
بله که کار خودسرها بود؛ ولی آقای هاشمی نمیدانست و آن خودسرها ضربه خودشان را زدند. آقای هاشمی کلی با فرانسه کار کرده بود و وضع بعد از جنگ خوب شده بود ولی دوباره تا مدتی خراب شد. خدا میداند چقدر ضرر دیدیم تا حل شد. شرفکندی هم فرد مهمی محسوب نمیشد؛ حالا ۵ نفر هم در قهوهخانهای نشسته بودند و صحبت میکردند. در رستوران کشتندشان. رجوی را نکشتند چه شد؟ چه کار میتوانست بکند؟ ما اگر درون خودمان قوی شویم، آنها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. این اقدامات خودسرانه تنها علیه ایران تبلیغات درست میکند
ایرنا نوشت: تارنمای خبری البوابه روز سه شنبه ابعاد پنهانی پشتیبانی مادی و معنوی عربستان سعودی از گروهک تروریستی منافقین را افشا کرد که شامل اهدای سه تن شمش طلا و ساعت های مچی گرانبها برای تامین مالی هزینه های این تشکیلات بوده است.
به گزارش البوابه نیوز، این گروهک تروریستی دستکم سه تن شمش طلا از عربستان و در دوره صدام حسین رئیس جمهوری معدوم عراق، بخشی از درآمد فروش نفت این کشور را دریافت می کرده است.
این مطلب به صورت گسترده ای وجود دارد که عربستان سعودی حامی سرسخت گروهک منافقین مخالف ایران بوده که فعالیت خود را به عنوان جذب کننده دانشجویان تندرو آغاز کرد و اکنون به صورت دقیق تر، به عنوان فرقه شناخته می شود.
تارنمای البوابه نوشت: در حالی که تاکنون روایت دقیق و استواری از حمایت سعودی ها از منافقین وجود نداشته، اما مسعود خدابنده عضو ارشد پیشین این سازمان، جزئیات انتقال ویژه این هدایای گرانبها را از عربستان به منافقین برای ما شرح داده که ارزش آن صدها میلیون دلار برآورد شده است و نخستین روایت مفصل از همکاری منافقین با حاکمان عربستان سعودی به شمار می رود.
عضو پیشین گروهک منافقین که شخصا بر نقل و انتقال کالاهای اهدایی عربستان نظارت می کرده است، ماموران امنیتی سعودی که برای ترکی بن فیصل آل سعود رئیس وقت سازمان اطلاعات عربستان و عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه پیشین این کشور کار می کردند، سه تن طلا، دستکم چهار چمدان حاوی ساعت های مچی مارک رولکس و پوشش اصیل خانه کعبه را تحویل منافقین داده اند.
خدابنده که رئیس ماموران محافظ سران منافقین و یکی از اعضای ارشد آن بوده، همچنین جزئیات شبکه قاچاق و بازار سیاه را برای البوابه شرح داده که سعودی ها از آن برای تامین مالی پنهانی منافقین استفاده می کرده اند.
وی افزود: طلاها و دیگر کالاهای گرانبها از عربستان سعودی به بغداد انتقال یافت و از طریق بازرگانان وابسته به سعودی ها در بازارهای سیاه امان پایتخت اردن فروخته و درآمد آن به حساب های مرتبط با منافقین در کشورهای بیگانه برای تامین مالی عملیات آنها انتقال داده شد.
خدابنده افزود که در سال 1989 یک سال پیش از حمله صدام به کویت به همراه مسعود رجوی سرکرده وقت این سازمان و با محافظت پلیس مخفی عراق برای زیارت و امور دیگر به عربستان رفته و در هنگام بازگشت به عراق به هر یک از آنان 2 چمدان حاوی هدایای ملک عبدالهب ولیعهد وقت عربستان داده شد که حاوی طلا و ساعت های رولکس بود که به صورت سفارشی و با تصویر سر شاه وقت عربستان ساخته شده بود.
خدابنده گفت: ماموریت من انتقال طلاها با کامیون های مخصوص و با کمک نمایندگان عراق و سعودی بود. هر کامیون حامل حدود یک تن طلا به ارزش تقریبی 200 میلیون دلار بود که پس از چند روز ترتیب انتقال آن به امان برای فروش دادم.
عضو ارشد پیشین گروهک منافقین به البوابه توضیح داد: بخشی از پول حاصل از این معاملات با سعودی ها، برای خرید خودروهای نظامی شامل ناوگان بزرگی از خودروهای نیمه نظامی تویوتا و دیگر نیازهای پشتیبانی هزینه شد.
تارنمای البوابه یادآورشد: صدام در دهه های1980 و 1990 به منافقین پناه داده بود و از این گروهک حمایت و از آن به عنوان نیروی شبه نظامی برای اجرای برنامه های ژئوپلیتیک خود مانند نبرد با کردها و ایران استفاده می کرد. منافقین به دستور صدام هزاران ایرانی را در جنگ ایران و عراق شهید و شهرت خود را به عنوان خائن به مردم ایران تثبیت کرد.
به گفته خدابنده، صدام افزون بر پرداخت منظم پول به منافقین، بخشی از درآمد فروش نفت عراق به انگلیس را نیز به این گروه اختصاص داده بود.
تارنمای البوابه افزود: بخش قابل ملاحظه ای از درآمد حاصل از اختلاس و پولشویی در سراسر جهان نیز به این گروه پرداخت می شد.
تحقیق گسترده پلیس فدرال آمریکا (اف بی آی) در سال 2004 در باره منابع مالی این گروهک تروریستی نشان داد که شبکه پیچیده ای از سازمان های صوری وجود داشته اند که وانمود می کرده اند خیریه هستند، اما در واقع برای منافقین درآمد تولید می کرده اند. این طرح های اختلاس و پولشویی در سراسر اروپا و ایالات متحده کشف شده است. منافقین از واشنگتن دی سی تا تامپا، دالاس، لس آنجلس و حتی لندن، استکهلم و پاریس هسته هایی داشتند که در طرح های اختلاس و خیریه های دروغین فعالیت می کرده اند.
البوابه نوشت: این سازمان که به عنوان جنبش دانشجویی تندروی مخالف شاه آغاز به کار کرد و در پی بیرون رانده شدن از صحنه سیاسی ایران، به گروه چریکی ضدروحانیون و سپس به گروه شبه نظامی حامی صدام در عراق تبدیل شد که ایرانیان و کردها را به قتل می رساند، اکنون در اختیار دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا قرار دارد که مشاورانش تصور می کنند می توانند از آن علیه جمهوری اسلامی بهره برداری کنند.
روز ۸ مرداد ۱۳۶۷ بعد از سه روز نبرد بیامان، با پاکسازی منطقه اسلامآباد و کرند غرب از وجود اعضای مجاهدین خلق که با حمایت ارتش بعث وارد خاک ایران شده بودند، عملیات مرصاد به پیروزی رسید.
«تاریخ ایرانی» در ادامه نوشت: عملیات مرصاد نبردی بود میان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق(منافقین) که در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت. پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای ارتش ایران پیروز شدند و عملیاتی که توسط سازمان مجاهدین خلق طرحریزی و اجرا شده بود عملاً با شکست روبرو شد و تعداد زیادی از نیروهای مهاجم که نام عملیات خود را فروغ جاویدان گذاشته بودند، در نبرد کشته شدند.
صدام حسین، رییسجمهور عراق و حامی سازمان مجاهدین خلق، در هشتم تیرماه ۱۳۶۷ طی یک سخنرانی درباره جنگ عراق و ایران، ضمن تکرار ادعای صلحطلبی خود و محکوم کردن ایران به دلیل تداوم مقاومت برای تحقق هدف محکومیت و مجازات متجاوز، گفت: «عراق به سطحی از آگاهی رسیده است که اگر روزی حس کند نابودی دشمن در سرزمینش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد... اگر ایران به هیچ یک از این مسائلی که من اشاره کردم توجه نکند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند کرد که به صلح تن در دهند و این چیزی است که به آن ایمان راسخ دارم و قهرمانیهای مجاهدین خلق در مهران مؤید این سخن میباشد. بالاخره روزی خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک آنها نخواهد آمد و بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید ...»
در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ ایران اعلام کرد قطعنامه ۵۹۸ را بدون قید و شرط پذیرفته است، اما ارتش صدام در ۳۱ تیرماه به خاک ایران حمله و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی کرد. پس از ضد حملات موفق ایران، ارتش عراق در جبهههای میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد که آنها هم با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناموفق شدند. در نتیجه نیروهای عراقی عقبنشینی کردند و رژیم عراق در اول و سوم مرداد ماه رسماً عقبنشینی خود را از جبهههای جنوب و میانی و غرب کشور اعلام کرد. اما همزمان عملیات مشترک عراق و سازمان مجاهدین خلق آغاز شد.
اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست مسعود رجوی، رهبر سازمان با اعضا بود. در این نشست که عصر روز جمعه ۱۳۶۷/۴/۳۱، سه روز قبل از شروع عملیات «فروغ جاویدان» برگزار شد، رجوی جزئیات این عملیات را به اطلاع فرماندهان و اعضای سازمان مجاهدین خلق رساند. ساعت ۲/۳۰ بود که سخنرانی پایان پذیرفت و افراد تا ۳/۳۰ بعد از نیمهشب از یکدیگر خداحافظی کردند.
در روزهای شنبه و یکشنبه کارها جنبه آمادهسازی داشت و طی یک نشست در روز شنبه فرمانده گردانها، سرگروهها و فرماندهان دسته در رابطه با آرایش ستون و مکانیزم عملیات توجیه شدند. در این نشست به افراد گفته میشد که تا باختران (کرمانشاه) درگیری نخواهیم داشت و ستون تحت هیچ شرایطی نباید توقف داشته باشد.
در روز یکشنبه قرار شد کلیه قسمتها حداکثر تا ساعت ۱۴ همه کارها را انجام داده و استراحت کنند، که غالب آنها موفق نشدند و بعضاً تا نیمه شب کار آمادهسازی ادامه داشت. تانکها نیز از چندین روز قبل تحویل تیپها شده بود. مادرها قرار شد در روز یکشنبه فرزندانشان را ببینند و خداحافظی کنند. طی همین ۲ روز افراد پایگاه بدیع به مرور آزاد شده و به قرارگاه اشرف رفته و در سازمان تیپها قرار گرفتند. همچنین در روز یکشنبه کلیه تیپها در قرارگاه اشرف مانور داشتند. در این مانور آرایش ستون تمرین داده شد و بعد از ظهر همین روز بعضی از تیپها که توانسته بودند نشست توجیهی را در روز شنبه بگذرانند در جلسه توجیهی شرکت کردند. در این نشستها به افراد گفته شد روی جاده حرکت کنند و سرعت ۷۰ کیلومتر در ساعت در پیشروی الزامی است و از هر طرف که به شما شلیک شد به همان سمت شلیک کنید. در همین نشستها برگههایی جهت پرکردن به افراد داده شد که برگ شناسایی محسوب میشد.
همه ماشینها شمارهگذاری شده و تیپها کدبندی و نامگذاری شده و به همه ابلاغ شده بود که مدارک عراقی را بگذارند و مقداری پول ایرانی بین افراد تقسیم شده بود و با برنامه و امکانات و سازماندهی، در انتظار روز دوشنبه و شروع عملیات بودند. نیروهای حاضر در عملیات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسیم میشدند.
۱ ـ نیروهایی که از قبل در مجموعه ارتش آزادیبخش متشکل بودند و در عملیاتهای مختلف شرکت داشتند و تجربیات خوبی از آن عملیاتها کسب کرده بودند. اینها از توانایی خوبی برخوردار بوده، آموزش دیده و از تابعیت تشکیلاتی و توانایی برخوردار بودند، تا آخرین لحظه میجنگیدند و هنگامی که مهماتشان تمام میشد با نارنجک خودکشی میکردند و حاضر به تسلیم نبودند.
۲ـ نیروهایی که بنا به ضرورت طی یک فراخوان عمومی از اعضا و هواداران سازمان در کشورهای مختلف، به خصوص اروپا بسیج شده و به عراق روانه شده بودند. این دسته از نیروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامی از کیفیت پایینی در عملیات برخوردار بودند. این تیپها روحیه جنگی نداشتند، آموزش دیده نبودند و حتی لوازم آرایش خود را نیز به همراه آورده بودهاند و با اقوامشان در ایران قرار ملاقات گذاشته بودند. تعدادی نیز مدارک تحصیلی خود را آورده بودند تا پس از فتح ایران، سهمی در قدت بگیرند! به عبارت دیگر این گروه جهت سیاهی لشگر فراخوانی شده بودند.
۳ـ اسرایی که در عملیاتهای قبلی به اسارت سازمان درآمده بودند و با اقدامات توجیهی سازمان به آن جذب شده بودند و پس از آموزشهای لازم در تیپها سازماندهی شده بودند. این عده حدود ۸۰۰ نفر برآورد شدهاند که با وعده آزادی آمده بودند و انگیزه بسیار پایینی داشتند و توانایی نظامی مطلوبی نیز نداشتند و طبعاً در عملیات تلفات زیادی داشتند. البته عده کثیری از آنان از ابتدای درگیریهای اسلامآباد فرار کرده و از کوهستانهای مجاور خود را به استانهای دیگر رسانده بودند.
قابل توجه است که عمدتاً فرماندهان سازمان در عملیات «فروغ» از ردههای بالای تشکیلاتی بودند که نظامی نبودند و بعضاً اصول اولیه فرماندهی یک عملیات نظامی را نمیدانستند. کلیه نیروهای سازمان، اعم از کادر و عضو و هوادار، به استثنای تعدادی که هدایت و پشتیبانی را به عهده داشتند که در این عملیات شرکت کردند، مجموعاً در حدود ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر برآورد شدهاند، که در حدود ۲۵ درصد از آنان را زنان و دختران تشکیل میدادند.
ستاد کل، تحت فرماندهی مسعود و مریم رجوی و مرکب از ۴ نفر ستادی و ۵ نفر فرمانده محور بود. به اضافه ۲۵ فرمانده تیپ، که علاوه بر آنان، ۴ نفر در رده فرمانده تیپ در محور تهران سازماندهی شده بودند. هر تیپ شامل ۱۶۰ تا ۱۸۰ نیرو مرکب از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات، یک گردان ارکان، یک گروهان پشتیبانی رزمی و یک دفتر بوده است. هر گردان پیاده شامل ۵ نفر بود که در ۵ دسته ۱۰ نفره سازماندهی شده بودند.
تجهیزات هر تیپ عبارت بود از ۴ تانک، ۶ دستگاه هینو حامل تیربار سبک، ۴ دستگاه جیب حامل تیربار، ۲ دستگاه جیپ دوشکا، ۲ دستگاه جیپ حامل توپ ۱۰۶، ۲ دستگاه جیپ حامل تیربار دولول، یک دستگاه ایفا حامل ضد هوایی چهارلول، یک دستگاه ماشین دو پداله و یک دستگاه وانت دوکابینه حامل تیربار با یک دستگاه جیپ، ۲ دستگاه لندکروز، یک دستگاه وانت دو کابینه برای فرماندهی، ۴ دستگاه ایفا حامل نیرو، یک دستگاه کامیون، ۲ تانکر سوخت و یک دستگاه آمبولانس، ضمناً در هر تیپ دو گروه فیلمبرداری جهت ثبت کلیه وقایع سازماندهی شده بود.
پس از فراهم آمدن مقدمات، ستون ارتش آزادیبخش متشکل از ۲۵ تیپ رزمی، رأس ساعت ۶ صبح روز دوشنبه ۶۷/۵/۳ پس از اجرای مراسم صبحگاهی از قرارگاه خود در عمق خاک عراق به حرکت درآمده و پس از طی مسیر تعیین شده در ساعت ۴ بعد از ظهر از مرز خسروی عبور کرده و طبق پیشبینی، ستون ۵ بعد از ظهر از قصر شیرین و ۶ بعد از ظهر از سر پل ذهاب عبور کردند. نیروهای سازمان بدون درگیری و عبور از خط وارد شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از کرند به سمت اسلامآباد پیشروی کردند و حدود ساعت ۹:۳۰ شب به اسلام آباد رسیدند و شهر را تصرف کردند.
عراق پیشاپیش حملات گستردهای را در جبهه غرب و جنوب آغاز کرده بود و یک عملیات هوایی برای ایجاد جو رعب و وحشت علیه مردم غرب کشور انجام داد. تقریباً همزمان با شروع عملیات «فروغ جاویدان» ارتش عراق با حجم وسیعی اقدام به حمله گستردهای در منطقه جنوب، با تظاهر به قصد تصرف خرمشهر انجام داد، که هدف آن در حقیقت زمینگیر کردن قویترین لشگرها و تیپهای رزمی جمهوری اسلامی بود. برای تکمیل شدن رفع موانع، نیروی هوایی عراق روزهای قبل از آغاز عملیات سازمان، به دفعات مناطق تجمع نیرو در اطراف کردند و اسلامآباد را نیز بمباران کرد.
در این شرایط عراق با توپ گردنه پاطاق را میزد. از طرفی هواپیماهای عراقی منطقه شمال گردنه موسوم به «ریجاب» و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی کرد که عده زیادی کشته و مصدوم بر جای گذاشت. هواپیماهای عراق اقدام به پخش حجم زیادی اعلامیه بر فراز شهرهای مرزی، از جمله کرند غرب نمودند مبنی بر اینکه عراق در حال انجام عملیات گسترده است و از نیروهای نظامی خواسته شده بود که با در دست داشتن آن اطلاعیه خود را تسلیم نمایند و نیز از مردم منطقه تقاضای ترک منطقه شده بود. در واقع سازمان تا بالای گردنه پاطاق هیچ نیروی بازدارندهای جلو روی خود نداشت و تا زمانی که بلندگوی سازمان در اسلامآباد غرب اعلام نکرد کسی باور نمیکرد که سازمان دست به چنین عملیاتی زده است و همه گمان میکردند نیروهای عراق عاملان این عملیاتاند.
مجاهدین خلق در قالب تیپهای ۲۰۰ نفره، با تانکهای برزیلی بسیار پیشرفته با ۸۰ آمبولانس و صدها خودروی سبک، دو کامیون اسلحه، آزمایشگاه و بیمارستانهای صحرایی و بسیار مجهز وارد ایران شده بودند. آنان در سر راه خود بسیاری از مردم بیدفاع را به ضرب گلوله از پای درآوردند. در شهر اسلامآباد اوج این فجایع رخ داد. آنها بعد از اسلامآباد راهی کرمانشاه شده بودند که در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه در گردنه چارزبر که بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند.
شهید علی صیاد شیرازی فرمانده عملیات مرصاد، شب پیش از عملیات را اینگونه مطرح میکند: «شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون، به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه جایی بودند مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلیکوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم، نیمه شب چهارم تیرماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را بدست آوریم که چه کسی است همین طور در حال پیشروی است... ساعت ۵ به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است چارهای نداریم هلیکوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم ارتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلیکوپتر ۲۱۴ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.»
صیاد شیرازی آن زمان فرماندهی هوانیروز را به عهده گرفت و با بمباران ماشینهای آنها، موقتاً آنها را متوقف کرد و ستونهای آنها را به آتش کشید. در درگیری تنگه مرصاد مجاهدین با دادن ۱۵۰۰ کشته زمینگیر شدند و از همانجا تصمیم به فرار گرفتند. مشکلی که رزمندگان با آن مواجه بودند تعقیب مهاجمان بود. آنان با قرار دادن نیروهای انتحاری در گردنههای مختلف، مقاومت جدی از خود نشان میدادند تا سایر نیروها موفق به فرار به خاک عراق شوند. این جنگ و گریز تا پل ماهی در نزدیکی سرپل ذهاب ادامه یافت ولی اعضای سازمان با انفجار پل ماهی مانع ادامه تعقیبشان شدند.
هواپیماهای عراقی هم در این موقع عملاً وارد کار شدند و با بمباران وسیع رزمندگان، تعداد زیادی از نیروهای ایرانی را به شهادت رساندند. در ساعت ۱۱/۳۰ شب یکی از تیپهای باختران راه را اشتباه رفته همین امر باعث شده بود که ترافیک سنگین در شهر [اسلامآباد] و در خارج شهر به وجود بیاید. همچنین به علت فرار وسیع مردم از شهر ستون سازمان کاملاً متوقف شد.
پس از خروج ستون نیروهای سازمان از اسلامآباد پس از یکی دو درگیری کوچک، در ساعت ۲ نیمه شب ۶۷/۵/۴ در منطقه حسنآباد، یکی از تیپهای سازمان گرفتار درگیری سنگینی شد و با اینکه اولین تیپ گردنه حسنآباد را پشت سر گذاشته بود اما بعد از آن درگیر نبرد سنگینی در منطقه شد.
پس از کمکرسانی گردانهای متعدد از تیپهای مختلف به نیروهای درگیر، در نزدیکیهای صبح مجدداً ستون سازمان به حرکت درآمد اما باز در گردنه چهار زبر، درگیر و دنباله ستون متوقف شد. بر اثر نبرد سنگین در چهارزبر مرتباً تعداد زخمیها زیاد شد و تعداد لاشههای کامیونها و کشتهها و... افزایش پیدا کرد و تعدادی از فرماندهان گردان درگیر هم کشته شدند. در این وقت حمله دیگری از سوی سه راهی ملاوی به نیروهای سازمان صورت گرفت. در این میان اسرای حاضر در عملیات غالباً فرار کردند و بینظمی شدیدی بر نیروهای سازمان حاکم شد.
بلافاصله پس از آزادسازی شهر اسلامآباد، یگانهای سپاه پیشروی را به سوی کرند آغاز کردند. قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت سه نیمه شب، ۳ فروند، هلیکوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرها و رهبری سازمان [برابر اطلاعات موجود رجوی و همسرش طی مدت اشغال، در شهر کرند به سر میبردند] را از شهر خارج کردند.
از ساعت ۷ حملات هواپیماها و سپس حملات هوانیروز باختران بر روی ستون سازمان شروع شد. همین امر موجب شد که نفرات، که پیش از آن در ماشینهای خودشان بودند، از ماشینها خارج شده و در اطراف جاده لای شیارها و پناهگاههای طبیعی، کنار جاده، و زیر پلها سنگر بگیرند و ستون کاملاً متوقف شود. در ضمن همزمان، در اطراف کارخانه قند درگیری سنگینی درگرفت. در هر سه جبهه درگیری، نیروهای جمهوری اسلامی بر فراز ارتفاعات، بر نیروهای سازمان اشراف کامل داشتند و ضمناً با حملات هوایی نیروهای سازمان را به شدت سرکوب کردند. در این میان تعدادی از نیروهای ارتش آزادیبخش ناگزیر از فرار و عقبنشینی شدند. این در حالی بود که تعدادی از بیسیمهای آنها از کار افتاده بود و آمبولانسها مرتباً زخمیهای سازمان را به عقب بر میگرداندند.
ظهر روز سهشنبه ۶۷/۵/۴، توسط نیروهای جمهوری اسلامی، از دو جبهه، از طرف پادگان اللهاکبر، به قصد قطع ارتباط میان نیروهای ارتش آزادیبخش در اسلامآباد و کرند، باز شد که حملات و سرکوبی نیروهای سازمان تا نیمههای شب ادامه داشت.
صبح روز چهارشنبه ۶۷/۵/۵ نیروهای جمهوری اسلامی از دو جبهه، از طرف پادگان اللهاکبر و از منطقه جنوب اسلامآباد، به سمت اسلامآباد هجوم آوردند و مناطق غربی و جنوبی شهر را کلاً زیر فشار قرار دادند، به طوری که حتی در جنوب شهر پیشروی داشتند. در ساعت آغازین روز چهارشنبه نیروهای «ارتش آزادیبخش» با امیدواری به پیشروی به سمت باختران، برای گرفتن تنگه چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند که تلاششان ناکام ماند.
جریان حمله به این ترتیب بود که افراد سازمان تا صبح چهارشنبه در لابهلای شیارهای کوهستان به طور مستتر استراحت میکردند، تا اینکه در اولین ساعت بامداد هلیکوپترهای عراقی جهت باز کردن تنگه به کمک ارتش آزادیبخش آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حرکت به نیروهای سازمان داده شد. درگیری شدیدی برای گرفتن تنگه آغاز شد و با شکست اولین تهاجمات ارتش آزادیبخش، فرار نیروهای سازمان شروع شد. نیروهای جدید با این تصور که راه باز شده است به سمت جلو در حرکت بودند و در همین حال با نیروهایی روبرو میشدند که در حال فرار بودند و علت عقبنشینی را هم توضیح نمیدادند. نیروهای تازه وارد نیز با رفتن به صحنه درگیری و حرکت به سمت عقب متوقف شدند.
حملات هوایی مکرر و هجوم هلیکوپتر و کاتیوشا به منطقه، از سوی جمهوری اسلامی، امکان سازماندهی را از آنان گرفت و نیروهای سازمان به تعجیل در ماشینهای انباشته از نفرات، در حالی که بعضی افراد به جاهای مختلف ماشین آویزان بودند عقبنشینی میکردند.
غروب روز چهارشنبه درگیری تنگه چهارزبر با عقبنشینی نیروهای ارتش آزادیبخش به پایان رسید و از شب پنجشنبه عقبنشینی کامل آغاز شد. چهارشنبه شب در ساعت ۷ بعداز ظهر شدت حملات ارتش جمهوری اسلامی حتی فرصت عقبنشینی را هم از نیروهای سازمان گرفته بود. از صبح روز پنجشنبه ۶۷/۵/۶ نیروهای در حال فرار آنها، در حوالی اسلامآباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند. مجروحین یا خود را میکشتند یا امیدوار بازگشت نیروهای تازهنفس میماندند. تعداد زیادی از افراد نیز در کوه و دشت و روستاهای اطراف پراکنده شدند و آخرین خودروهای سازمان با حداکثر ظرفیت و در حالی که افرادی به اطراف آن آویزان بودند به داخل خاک عراق بازگشتند.
یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در تشریح عملیات میگوید: «۱۱ روز قبل از حمله منافقین به داخل کشور، باخبر شدیم که تغییرات جدیدی در آرایش ناوگانهای مستقر در خلیج فارس و دریای عمان به وجود آمده است. به طور مثال ناو هواپیمابر وینسنس به طرف دهانه تنگه هرمز آمده بود و ناوهای انگلیسی حرکات مشکوکی را انجام میدادند. در همین موقع ۵۳ نفر از نمایندگان کنگره آمریکا (به نقل از رادیو منافق) طی نامهای از وزارت امور خارجه خواسته بودند که دولت ریگان در جهت تقویت سازمان منافقین به عنوان آلترناتیو آینده حکومت ایران برنامهریزی بکند. دو روز بعد از این قضایا یعنی ۹ روز قبل از حمله آنها و درست بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ از طرف ایران اسلامی، عراق در دو جبهه غرب و جنوب دست به تحریکات وسیعی زد. در جنوب خود را تا جاده خرمشهر ـ اهواز رساند و به طرف جاده اهواز حرکت کرد و قصد داشت خرمشهر را دور بزند و در غرب از محور ازگله ـ قصر شیرین ـ سرپلذهاب ـ گیلانغرب ـ سومار ـ نفت شهر و میمک به عمق ۳۰ کیلومتر به داخل کشور تعرض کرد. به لطف خداوند، در جنوب بچهها با آمادگی که داشتند و همچنین با حضور وسیع و به موقع مردم ضربه مهلکی را به دشمن وارد آوردند و او را تا مرزهای بینالمللی عقب راندند. اما در غرب دشمن تجاوزش را گسترش میداد. در این مدت سعی کرد که از محور سومار خودش را به سه راهی استراتژیک اسلام آباد ـ ایلام ـ ایوان غرب و همچنین در منطقه گیلانغرب هم میخواست خودش را به سه راهی دیگری برساند. اما خوشبختانه همان طور که از رادیو شنیدید مردم ایوان دلاورانه مقاومت کرده و تعدادی از تانکهایشان را منهدم کردند و سه دستگاه از آنها را هم به غنیمت گرفتند و تعدادی هم اسیر گرفتند. و دشمن بعثی ناچار شد که ۱۱ کیلومتر از آن سه راهی مهم عقبنشینی کند. رزمندگان یکی از تیپها نیز ۱۱ تانک دشمن را منهدم کردند و دشمن به ناچار عقبنشینی کرد. قرار بود وقتی منافقین به تهران رسیدند، با پخش یک اعلامیه شدیداللحن از کشورهای دیگر درخواست حمایت کنند و آنها نیز منافقین را حمایت نمایند.»
عملیات فروغ جاویدان جز شکستی گسترده چیزی عاید رهبری سازمان نکرد. مجاهدین در این عملیات ۱۳۰۴ نفر کشته را خود رسماً تأیید و با عکس و زندگینامه منتشر کرد. تعداد مجروحین نیز بالغ بر ۱۵۰۰ نفر برآورد شد که ۷۰۰ نفر آنان معالجه سرپایی و سطحی داشتند و ۸۰۰ نفر بستری و بعضاً جان سپردند. براساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهایی که از بعضی از اجساد شناسایی شده تهیه شد از مجموع ۵۱ نفر هیئت اجرایی سازمان (مرکزیت) حداقل ۳۳ نفر از آنها در صحنه عملیات حضور داشتند که ۱۶ نفر آنان کشته شدند. رضا پورآگل، مهدی افتخاری و مهدی کتیرایی از جمله کشتهشدگان مرکزیت در این عملیات بودند.
تجهیزات منهدم شده سازمان در مجموع نبردهای عملیات فروغ جاویدان ۶۱۲ خودرو از انواع مختلف، ۷۲ تانک و زرهپوش، ۲۱ توپ ۱۲۲ میلیمتری و ۵۱ تفنگ ۱۰۶ میلیمتری بود که عمدتاً بدون خودرو حمل کننده بودند. آمار غنایم نیز حدود ۵۰۰ دستگاه انواع خودرو مقادیر زیادی تجهیزات انفرادی و جمعی بود. تنها پیامد مثبت این عملیات برای سازمان از بُعد تبلیغاتی بود. یکی از محورهای اساسی در مانور تبلیغاتی و ژست تشکیلاتی آنان پیشروی نیروهای سازمان تا حوالی کرمانشاه بود و همیشه روی این مطلب مانور تبلیغاتی میدادند.
به هر روی با شکست نیروهای مجاهدین مراحل اصلی عملیات مرصاد به انجام رسید اما برخی از اعضای سازمان در مناطقی از اسلامآباد و کرند اطراق کرده و به امید نیروی تازهنفس منتظر مانده بودند اما نیروهای ارتش ایران با کشف خانه به خانه مخفیگاه این بخش از نیروها طی دو روز پایانی عملیات مرصاد به پاکسازی این مناطق پرداختند و در تاریخ ۸ مرداد ماه، چند گردان از نیروهای لشکر انصارالحسین (ع) اقدام به پاکسازی روستاهای اطراف شهر و ارتفاعات مجاور کردند و با این حرکت پرونده عملیات مرصاد به طور کامل بسته شد.
به گزارش فرارو با توجه به دیدارها و نشستهای اخیر برخی مقامات آمریکایی و اسرائیلی با ایرانیان مقیم خارج کشور، به نظر میرسد که آنها در راستای برنامههای خود علیه ایران، در تلاشند که اپوزیسیون نظام را نیز با خود همراه کنند. در این میان برخی از تحلیلگران داخلی بر این باورند که نه تنها باید زمینه سواستفاده از اپوزیسیون را از آمریکا و اسرائیل گرفت بلکه باید سعی در بهبود رابطه میان نظام و این گروهها داشت.
یکی از این تحلیلگران امیر محبیان تئوریسین جریان اصولگرا است که در آخرین اظهارات خود عنوان کرده که کم نیستند کسانی که در جریان اپوزیسیون دغدغه و نگرانی کشور را دارند، اما چون از واقعیتهای کشور دور هستند، ممکن است که راهحلهایشان رادیکال باشد. در مجموع شخصا معتقد به باز گذاشتن راه خدمت به هرکسی هستم که ایران را دوست دارد و مخالف وابستگی و ضعف ایران است. نباید فراموش کنیم که همه ما در کشتی ایران در این اقیانوس پرتلاطم جهان حرکت میکنیم. این کشتی در هم بشکند ما نه فقط کشور خود را بلکه عنصر اصلی هویت خود را از دست خواهیم داد.
وی در تشریح پیشنهادش عنوان کرد است که ما باید میان آنانی که دستشان به خون آلوده است و آنهایی که خونریز نیستند، فاصله بگذاریم و سپس آنها را که به حاکمیت انتقاد دارند و آنها که به حکومت منتقدند، متفاوت بدانیم. گمان میکنم داشتن اپوزیسیون بالغ برای نظام و کشور خودش یک فرصت است تا اپوزیسیونی که برای شفای کینه خود به اسلام و ایران، مزدور صریح دشمنان تاریخی این کشور میشود.
همه اپوزیسیون، مسعود رجوی نیستند
در همین خصوص محمدصادق جوادی حصار فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتگو با فرارو عنوان کرد: «گمان نمیکنم فردی در ایران حضور داشته باشد که با وحدت مخالف باشد. درباره اینکه حالا آیا این وحدت میتواند شامل حال اپوزیسیون هم شود باید بگویم که با بخشی از اپوزیسیون هم میتوان وحدت ایجاد کرد، اما نباید انتظار داشت که با تمامی بخشهای اپوزیسیون بتوان یک رابطه حسنه برقرار کرد. برای تعیین اینکه با چه کسانی یا گروههایی میتوان وارد گفتگو شد باید در نظر داشت کدام از گروههای اپوزیسیون در ماجرای ایران و آمریکا حامی ایران هستند. زیرا در اینجا یک اتفاق نظر وجود دارد و آن حفظ ایران و تمامیت ارضی است.»
وی ادامه داد: «این میتواند سرآغاز یک گفتگوی ملی و آغاز نوعی تعامل در مراحل بعدی باشد. یعنی کسانی که به تمایمت ارضی فکر میکنند و با جنگ و تجزیه ایران مخالف هستند، میتوانند رابطه مناسب تری با کشور خود داشته باشد. لزوما هر کس در خارج کشور حضور دارد و مسائل سیاسی و اقتصادی ایران را نقد میکند و به چالش میشد، به معنی دشمن نیست. ما باید به این درک برسیم که لزوما قرار گرفتن لقب اپوزیسیون در کنار نام افراد یا گروهها به معنی ان نیست که آنها در صف مقابل ایران قرار دارند.»
او افزود: «واقعیت این است که برخی از ایرانیان خارج کشور مانند ایرانیان داخلی صرفا منتقد شرایط اقتصادی و سیاسی هستند. وقتی این مسئله در داخل وجود دارد و قانونی است پس ایرانیان خارج از کشور هم فعل خلاف قانونی انجام نداده اند. لزوم دشمنی چیست؟ ضمن اینکه نباید فراموش کرد که بهبود رابطه با ایرانیان خارج کشور میتواند موجب شود که آنها سرمایههای خود را به ایران بیاورند و این میتواند تاثیرات مثبتی برای کشور داشته باشد.»
این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: «البته بدون شک همه هم قبول دارند که افراد و گروههایی میان اپوزیسیون حضور دارند که تروریست و آدمکش هستند. بحث من هم درباره آنها نیست. آنها تکلیفاشان مشخص است و قاعدتا هم در ماجرای آمریکا و ایران، از ایالات متحده آمریکا حمایت میکنند و اتفاقا بسیار هم موافق جنگ و تجزیه ایران هستند. اما گروه دیگر که شرایط مشابهی ندارند باید مورد توجه قرار بگیرند و سعی کنیم رابطه میان ایران و این گروهها را بهبود ببخشیم. نباید حساب همه خارج نشینان را با امثال مسعود رجوی و مریم رجوی یکی کرد. زیرا خیلیهایشان واقعا دغدغه ایران را دارند.»
جوادی حصار در پایان تاکید کرد: «در این راستا باید وزارت امور خارجه وارد عمل شود و با دقت و ظرافت بیشتر سعی در بهبود رابطه میان نظام و ایرانیان مقیم کشورهای دیگر داشته باشد. اگر ما بتوانیم وحدتی میان نظام و این گروهها ایجاد کنیم نه تنها به آن معنی است که سرمایهگذارانی را وارد کشور کردیم بلکه هر فردی که در خارج حضور دارد یک مدافع حقوق ایران خواهد بود و میتوانند برای مقابله با ایران هراسی که آمریکا و اسرائیل و عربستان در حال گسترش آن هستند، کمک بزرگی محسوب شوندو به طور کلی تصویر ایران در افکار عمومی بینالمللی را بهبود ببخشند.»
عفو عمومی صادر شود
همچنین مهدی آیتی دیگر فعال اصلاح طلب در گفتگو با فرارو اظهار کرد: «کشور این روزها در شرایطی قرار دارند که نه تنها لازم است اختلافات داخلی را به حداقل برسانیم بلکه باید به دنبال آشتی بینالمللی با کشورهای دنیا به خصوص همسایگان باشیم. اما در قالب همین آشتی بینالمللی ما باید اقداماتی هم در بهبود رابطه ایران با ایرانیان خارج از کشور انجام دهیم. ما در حال حاضر چندین میلیون ایرانی در خارج از کشور داریم که عمده آنها در آمریکا و کانادا حضور دارند و گردش مالی آنها چندین هزار میلیارد دلار است که اگر این وارد چرخه اقتصادی و تولید در ایران شود میتواند تاثیرات مثبت بسیاری داشته باشد.»
وی افزود: «ما باید بتوانیم که تمام مردم ایران را که قلبشان برای ایران و ایرانی بودن میتپد را به صلح و دوستی دعوت کنیم. در این راستا به عقیده من باید دستگاه قضایی و مقامهای عالی رتبه نظام یک عفو عمومی برای همه ایرانیانی که خارج از کشور زندگی میکنند و دستشان به خون کسی آلوده نیست، صادر کند. یعنی حتی کسانی که علیه جمهوری اسلامی فعالیت کرده اند، اما فعالیتشان خشونت آمیز و خونین نبوده و صرفا در حد رسانه و چند اظهار نظر خلاصه میشود، باید عفو شوند.»
او تصریح کرد: «ما باید در میان نیروهای اپوزیسیون تفکیک قائل شویم. یک سری افراد و گروهها هستند که علیه ایران اقدامات مسلحانه انجام داده اند و حتی ترور هم در کارنامه دشمنیشان با ایران وجود دارد. اما اینها تنها بخشی از ایرانیان خارج کشور هستند. یک سریها هستند که نهایتا مصاحبهای انجام داده اند و یا سمینار و نشستی حضور داشته اند. باید همه آنها را عفو و زمینه حضورشان در کشور را فراهم کنیم.»
این تحلیلگر مسائل سیاسی عنوان کرد: «این آشتی بینالمللی جدا از اینکه میتوان موجب شود که ایرانیان خارج کشور سرمایههای خود را در ایران سرمایهگذاری کنند و تحول بزرگی در اقتصاد ایجاد کنند یک مزیت دیگر هم دارد و این است که خیلی از ایرانیان خارج از کشور از نخبگان سیاسی و اقتصادی هستند و حضورشان در ایران میتواند شرایط را به مراتب بهتر کند و ایران را از وضعیت موجود نجات دهند. باید قبول کنیم که همه ایرانیان مقیم کشورهای خارجی دشمن نیستند و میتوانیم یک وحدت میان آنها و نظام جمهوری اسلامی ایجاد کنیم.»
آیتی در پایان افزود: «علاوه بر همه اینها در شرایطی که آمریکا و اسرائیل سعی دارد از اپوزیسیون علیه ایران استفاده کند، بی توجهی به این بخش از مردم کار صحیحی نیست و ما باید به گونهای عمل کنیم که این تهدید را تبدیل به فرصت شود. ما باید از طریق وزارت امور خارجه وارد عمل شویم و رایزنهای اقتصادی و بازرگانی ایران سعی کنند که کانالهای ارتباطی لازم با ایرانیان خارج از کشور را فراهم کنند. واقعیت این است که اپوزیسیون ایران هم پتانسیل منفی دارد و هم مثبت. ما باید سعی کنیم که از این پتانسیل مثبت به نفع خودمان استفاده کنیم نه اینکه آنها را به امان خدا رها کنیم یا برایشان محدودیت اعمال کنیم و اجازه دهیم دشمنانمان از آنها استفاده کنند.»
یک فعال سیاسی اصلاحطلب در خصوص انتخاب سید محمد خاتمی در سال ۷۶ گفت: مسعود رجوی گفت با انتخاب خاتمی جمهوری اسلامی ایران بیست سال بیمه شد زیرا میدانستند ایشان با منطق صحیحی که دارد خواهد توانست شرایطی خوبی را فراهم کند.
به گزارش ایلنا، محمدرضا خباز با اشاره به سالگرد حماسه دوم خرداد گفت: اواخر سال ۷۵ که دولت مرحوم آیت الله هاشمی در آخرین دوره خود قرار داشت همه در این فکر بودند که بعداز ایشان چه میشود؟ به طوری که میشنیدیم عدهای نظرشان این بود که قانون اساسی را تغییر دهند تا مرحوم هاشمی بتواند بازهم رئیسجمهور شود زیرا خلاء وجودی ایشان به خوبی احساس میشد.
وی ادامه داد: پائیز سال ۷۵ بود که با مرحوم حبیبی که معاون اول آیت الله هاشمی بودند برای زدن گلنک راه آهن تهران- بافق رفتیم. مرحوم صدیقی که با ما همراه بود به ایشان گفتند چون فرد دیگری وجود نداشت شما نامزد شوید تا بتوانید سکان را به دست بگیرید.
این فعال سیاسی اصلاحطلب با بیان اینکه نتیجه بررسیها و تحقیق اصلاحطلبان این شد که گرد شمع وجود آقای خاتمی جمع شوند، عنوان کرد: رئیس دولت اصلاحات به هیچ وجه نمیپذیرفت که نامزد انتخابات شود و هنگامی که آقای بهزاد نبوی در این زمینه با وی صحبت کرد، به ایشان گفته بودند که به دنبال شخص دیگری باشید.
وی ادامه داد: در آن زمان شرایط بسیار خاصی وجود داشت؛ بنا بود رئیسجمهور پرقدرتی مانند مرحوم هاشمی از صحنه برود و حتما باید فردی جایگزین ایشان میشد که دارای قدرت باشد؛ از طرفی هم دولت در پنهان کاندیدایی داشت که به دنبال رأی آوری آن بود و از سوی دیگر حجت الاسلام ناطق نوری هم در میدان حضور داشتند و خود آقای خاتمی هم میگفت که پنج میلیون رأی بیشتر ندارد.
وی افزود: به یاد دارم روزهای اول در خراسان به احترام آقای واعظ طبسی کسی برای سید محمد خاتمی ستاد نمیزد و من نخستین ستاد را در کاشمر زدم که بعد از آن بقیه جرأت پیدا کردند این کار را انجام دهند. ستادها که زده شد آقای خاتمی به شهرستانها رفتند و سخنرانیهای فوق العادهای انجام دادند. از طرفی هم دولت در پنهان با تحریفها و تکذیبهایی بیموردی که از آقای خاتمی انجام داد باعث شد که ایشان رأی بالایی بیاورد.
استاندار سابق سمنان خاطرنشان کرد: مسعود رجوی آن روزها اعلام کرد که انقلاب اسلامی ایران با انتخاب سید محمد خاتمی بیست سال بیمه شد، زیرا میدانستند ایشان با منطق صحیحی که دارد خواهد توانست شرایطی خوبی را فراهم کند. امروز بعد از گذشت چندین سال ثابت شده است که بهترین دولت بعد از انقلاب اسلامی دولت اصلاحات است که با فروش نفت بشکهای ۱۲ دلار مملکت را اداره میکرد.
این فعال سیاسی اصلاحطلب در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه گفتمان اصلاحطلبی از سال ۷۶ تا به امروز چه تغییراتی کرده و با چه مشکلاتی مواجه بوده است، گفت: متاسفانه دولت پنهان نگذاشت آرمانهای دوم خرداد در جامعه محقق شود. این اتفاق باعث شد گفتمان اصلاحات آنطور که باید و شاید محقق نشود و یا دولت یازدهم منشور حقوق شهروندی را رونمایی کرد اما متاسفانه دو قوه دیگر یعنی مقننه و قضاییه را همراه کند تا آن طور که آرزوی همه ما بود این منشورمحقق شود.
خباز خاطرنشان کرد: به طور مثال دولتی مانند دولتهای نهم و دهم بر روی کار بیاید دولت پنهان از آن حمایت و کمکش میکنند اما اگر روسایجمهوری مانند روحانی و یا سید محمد خاتمی روی کار بیایند چوب لای چرخش میگذارند و سعی میکنند مردم را از انتخابشان ناامید کنند.
وی تشریح کرد: آنها به مردم میگویند رأی که شما به صندوق انداختید بینتیجه بود و دیدید کسی که انتخاب کردید نتواست قولهای خود را عملی کند.
خباز عنوان کرد: هدف دولت پنهان و اتاق فکرش این است که اگر کاندیدایشان رای آورد همکاری کنند، از کاه کوه میسازند، حقایق را میپوشانند باطل را حق جلوه میدهند مانند رفتاری که در دوران دولتهای نهم و دهم داشتند اما اگر دولتی غیر از آن چه مدنظرشان باشد امور را در دست بگیرد سعی میکنند آن را زمینگیر کنند.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
یکشنبه 19,ژانویه,2025